سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! دوستی ات را محبوب ترین چیزها نزدم گردان . ترس از خودت را ترس بارترین چیزها برایم قرار ده و با شوق دیدارت، نیازهای دنیا را از من ببُر و هر گاه چشمْ روشنی اهل دنیا را از دنیایشان قرار دادی، چشمم را با عبادتت روشن کن . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدها:----42676---
بازدید امروز: ----9-----
بازدید دیروز: ----8-----
از هر دری، سخنی!

 

نویسنده: مرضیه
شنبه 86/12/25 ساعت 4:35 عصر

 

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک

شاخه های شسته، باران خورده، پاک

آسمان آبی و ابر سپید

برگ های سبز بید

عطر نرگس، رقص باد

نغمه ی شوق پرستوهای شاد

خلوت گرم کبوترهای مست...

نرم نرمک می رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار!

خوش به حال چشمه ها و دشت ها

خوش به حال دانه ها و سبزه ها

خوش به حال غنچه های نیمه باز

خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز

خوش به حال جام لبریز از شراب

خوش به حال آفتاب

 

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مرضیه
جمعه 86/9/30 ساعت 1:0 صبح

 

مأمون، خلیفه ی باهوش و باتدبیر عباسی، پس از آن که برادرش، محمّد امین،را شکست داد و از بین برد، و تمام منطقه ی وسیع خلافت آن روز تحت سیطره و نفوذش واقع شد، هنوز در مرو (که جزو خراسان آن روز بود) به سر می برد، که نامه ای به امام رضا(ع) در مدینه نوشت، و آن حضرت را به مرو احضار کرد. حضرت رضاعذرهایی آورد و به دلایلی از رفتن به مرو معذرت خواست. مأمون دست بردار نبود. نامه هایی پشت سر یکدیگر نوشت، تا آن جا که بر امام روشن شد که خلیفه دست بردار نیست.

امام رضااز مدینه حرکت کرد و به مرو آمد. مأمون پیشنهاد کرد که:« بیا و امر خلافت را به عهده بگیر.» امام رضاکه ضمیر مأمون را از اول خوانده بود و می دانست که این مطلب صددرصد جنبه ی سیاسی دارد، به هیچ نحو زیر بار این پیشنهاد نرفت.

مدت دو ماه این جریان ادامه پیدا کرد؛ از یک طرف اصرار، و از طرف دیگر امتناع و انکار!

آخرالامر مأمون که دید پیشنهاد پذیرفته نمی شود، موضوع ولایت عهد را پیشنهاد کرد. این پیشنهاد را امام با این شرط قبول کرد که صرفاً جنبه ی تشریفاتی داشته باشد، و امام مسئولیت هیچ کاری را به عهده نگیرد، و در هیچ کاری دخالت نکند. مأمون هم پذیرفت.

مأمون از مردم بر این امر بیعت گرفت. به شهرها بخش نامه کرد و دستور داد به نام امام سکه زدند، و در منابر به نام امام خطبه خواندند.ادامه مطلب...

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مرضیه
پنج شنبه 86/6/29 ساعت 7:0 صبح

 

سلام دوستای گلم. نماز و روزه هاتون قبول باشه.

می دونید امروز چه روزیه؟! اگه گفتید!

.

.

.

.

.

.

امروز روز تولّدمه!!!! 

 

  16 سال پیش، تو همچین روزی، حدوداً ساعت 7 صبح، من به دنیا اومدم! وای! چه رویداد فرخنده ای!       

1ساااال بزرگ تر شدم! حسّ خوبی دارم. دارم بزرگ تر شدنم رو احساس می کنم!

 

مدرسه ها هم که دیگه داره شروع می شه. امسال می خوام حسابی بچسبم به درس و یواش یواش خودمو برای کنکور آماده کنم! فکر نکنم دیگه زیاد این ورا بیام و شاید این آخرین پستی باشه که آپ می کنم. حالا ببینم چی پیش میاد دیگه. 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مرضیه
شنبه 86/6/24 ساعت 6:0 صبح

 

 

" یکی از متصوّفه _که به قول خودشان او را سلطان می گویند_ یک وقتی در عالم مکاشفه ی خودش داشت با خدا حرف می زد. یک وقت خدا به او گفت:« بایزید! آیا می خواهی آن باطنت را آن طور که هست به مردم ارائه بدهم تا دیگر یک نفر هم مریدت نباشد و دنبالت نیاید؟» بایزید گفت:« خدایا! آیا می خواهی آن رحمت فوق العاده ات را به مردم بگویم تا دیگر یک نفر هم حرف هایت را اطاعت نکند؟» خدا گفت: سر به سر؛ نه تو بگو، نه من می گویم!"

 

قربون خدا جون خودم برم که اینقدر مهربونه!

  


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مرضیه
جمعه 86/6/23 ساعت 12:37 صبح

 

 

حلول ماه مبارک رمضان رو به همتون تبریک می گم!

 

امیدوارم تا جایی که در توانتونه از این ماه پربرکت استفاده کنید. فرصتو از دست ندینااااااا! مطمئن باشید که اگه واقعاً بخواید و سعیتونو بکنید، حتماً موفق می شید که خودتونو به خدا نزدیک تر کنید؛ حالا هر چقدر هم که می خواید بد باشید (البته جسارت نباشه ها، با شما نبودم. منظورم بعضیا بود!). یه سری به درونتون بزنید، ببینید اون تو چه خبره و چی می گذره. اگه عیب و ایرادی داشت، یه دستی به سر و روش بکشید. اگه امسال دست نجنبونید باید یک سال آزگار صبر کنید تا دوباره ماه رمضون شه ها! از ما گفتن.حالا دیگه خود دانید!

(وای چه حرفای گنده گنده ای زدم!)

راستی، لطفاً خسیس بازی در نیارید و واسه منم دعا کنید. مرسی می شم. یادتون نره ها! همتون خوب می دونید که درهای رحمت خدا، که همیشه بازه، تو این ماه چقدر بازتر می شه. پس دعا فراموش نشه.(می دونم منتظر بودید که من بگم!)


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مرضیه
یکشنبه 86/6/11 ساعت 1:7 صبح

 

من دیروز یه چیزی رو فهمیدم که خیلی برام جالب بود! هیچ می دونستید که زیبایی یه چیز نسبیه؟! یعنی نمی تونیم بگیم که یه نفر به طور مطلق زیباست و یه نفر دیگه یقیناً زشته! خیلی پیش میاد که یه آدم، چیزی یا کسی (معشوقش!) به نظرش فوق العاده زیباست؛ در حالی که یه آدم دیگه اون رو زیبا نمی بینه!

قصه ی لیلی و مجنون هم درباره ی همین موضوعه:

" مجنون که در وصف لیلای خودش این همه شعر و غزل گفت، هارون الرشید خیال کرد لیلا لعبتی است که نظیر او در دنیا پیدا نمی شود. وقتی آن لیلای بدوی وحشی را از بیابان آوردند، دید یک زن عادی سیاه سوخته ای است که اصلاً هیچ قابل توجه نیست!

به مجنون گفت روزی عیبجویی                           

 که پیدا کن به از لیلا نکویی

که لیلا گرچه در چشم تو حوری است    

 به هر عضوی ز اعضایش قصوری است

چو مجنون این سخن بشنید، آشفت           

 در آن آشفتگی خندان شد و گفت:

تو مو بینی و مجنون پیچش مو                             

تو ابرو، او اشارت های ابرو

اگر در کاسه ی چشمم نشینی                         

به جز از خوبی لیلی نبینی"

قابل توجه عشاق محترم که می رن دنبال یه دختر یا پسر خوشگل و خوش تیپ و همه چی تموم می گردن و بعد از این که طرفو پیدا کردن، تازه ادعای عشقشون می شه! لطف کنید اگه یه موقع ناخواسته عاشق شدید، یه کم از این آقا مجنون ما یاد بگیرید و سعی کنید که عشقتون، یه کوچولو، خالص باشه. باشه؟!

نمایش تصویر در وضیعت عادی

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مرضیه
یکشنبه 86/6/11 ساعت 12:42 صبح

 

سلام!

این اولین پستیه که دارم می نویسم و اصلاً نمی دونم که چطوری شروع کنم و راجع به کی یا چی بنویسم؛ فقط دلم می خواد که بنویسم! اگه از چیزایی که می نویسم خوشتون نیومد،می تونید خودتون بهم تاپیک پیشنهاد بدید؛ تا اونجایی که بتونم استقبال می کنم.

راستی، من تازه اول راهم.اگه احیاناً ناشی گری ای ازم سر زد، به بزرگی خودتون ببخشید. مرسی

 


    نظرات دیگران ( )
<      1   2      

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • وقتی یه کامپیوتر تو هرجایی از دانشگاه دچار مشکل میشه، چی میشه؟!
    فلوچارت بخش IT کتابخانه مرکزی
    توفیق اجباری!
    جرم این است...
    یوسف و زلیخا(2)
    یوسف و زلیخا(1)
    خدا و گنجشک
    کرم شب تاب
    عید
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  •